ثمین جونمثمین جونم، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

وروجک کوهنورد

این روزا وخواسته های تو

از حال وهوای اسفند ماه وبوی بهار گفتم برات  هوا بهاری بهاری شده انگار نه انگار که آخرزمستونه بیشتر روزا بیرونیم و تو این بیرون رفتن ها رو خیلی دوست داری  یکی از همین روزا که واسه خرید توی بازار بودیم وتو چشمت به این جوجه رنگی افتاد ومن یه ایست کردم نگاشون کردی چقدرم هیجان زده شده بودی  تا جایی که داشتیم دور میشدی خودتد از کالسکه آویزون کرده بودی و می گفتی بیده بیده بیده اینقدر گریه کردی که منو مجبور کردی واست جوجه بخرم خوب بود که خاله باهامون بود وجوجه  رو برامون اورود رفتیم خونه خاله زهرا وواسه جوجه هات دون گرفتیم آخه ابوالفضلم چندتا جوجه داره اومدیم خونه ویکی از جوجه هات حال ندار بود وتو خیلی خیلی خوشحال بودی ...
22 اسفند 1392

کنجکاوی

وقتی دوست داری ببینی این چه جور میوه ای؟؟؟ خودت از کیسه خرید برداشتی روی این چهارپایه  گذاشتی واینجور نگاهش میکنی !!! منم نمیدونم تو ذهنت چی می گذره....     | سه شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۲| 12:45 | مامان سمیه جون | رد پاهاتون   ...
20 اسفند 1392

شلوغ پلوغ از همه چی از همه جا

سلام سلام میدونم خیلی خیلی دیر شده واسه آپ کردن اما معذرت معذرت شرمنده  شرمنده... این آخر سالی حسابی گرفتارم البته بیشتر تنبل ام . خونه تکونی مامانیشون تموم شده خونه تکونی خودمم تا حدودی تمومه بازار رفتنامون تمومی نداره که این هوا با این حال وهواش آدم رو از رختخواب میکشه بیرون و میاره تو بازار ولی وقتی برمی گردی شاید یه خرید از لیستت رو انجام دادی شاید این بهونه اس که فرداشم بری بازار... این روزا حال وهوا حال وهوای هفت سین و شیرینی پزون و سبزه انداختنه..... میخوام تموم کارا و فعالیتای روزای گذشته ات رو یکجا توی این پست بذارم *یکی از باز...
15 اسفند 1392
1